تنها یک صدا می ماند و آن صدای حق هست یا حق

این سایت در مورد 14 معصوم و مسائل دینی ودر مورد دشمنی های پشت پرده وگروه های مخفی مثل فراماسونی و بیلدربرگ- شیطان و مطالب جالب و دانلود سخنرانی

تنها یک صدا می ماند و آن صدای حق هست یا حق

این سایت در مورد 14 معصوم و مسائل دینی ودر مورد دشمنی های پشت پرده وگروه های مخفی مثل فراماسونی و بیلدربرگ- شیطان و مطالب جالب و دانلود سخنرانی

از حالات جهنم و عذابهای جهنمیان

بسم الله الرحمن الرحیم


از حالات جهنم و عذابهای جهنمیان 


سلام

این هم یک سری از عذاب هایی که با انجام یک سری از کارها به فرد مجرم که توبه نکند و یا از کارش بازنگردد اعمال خواهد شد اززبان قران و پیامبر و ائمه اطهار.

در ادامه مطلب ..


عیب جویان هرزه زبان

رشوه خواران و رشوه دهندگان و واسطه گران

جایگاه کفار و منافقان

بخشی از حالات جهنم و عذابهای جهنمیان (قسمت پنجم)

احوال کسانی که به نحوی به حاکم جور کمک کردند

احوال زنا کاران

دیدار از احوال ظالمین

احوال زنانی که موهای سرشان را به نامحرمان نشان می دهند

احوال زنان سخن چین و دروغگو

و .

بسم الله الرحمن الرحیم


از حالات جهنم و عذابهای جهنمیان 


سلام

این هم یک سری از عذاب هایی که با انجام یک سری از کارها به فرد مجرم که توبه نکند و یا از کارش بازنگردد اعمال خواهد شد اززبان قران و پیامبر و ائمه اطهار.


عیب جویان هرزه زبان

رشوه خواران و رشوه دهندگان و واسطه گران

جایگاه کفار و منافقان

بخشی از حالات جهنم و عذابهای جهنمیان (قسمت پنجم)

احوال کسانی که به نحوی به حاکم جور کمک کردند

احوال زنا کاران

دیدار از احوال ظالمین

احوال زنانی که موهای سرشان را به نامحرمان نشان می دهند

احوال زنان سخن چین و دروغگو

و . ..


بخشی(قسمت  آخر)

عیب جویان هرزه زبان

در ادامه سفر، هدایت مرا به محلی برد که در آنجا گروهی را دیدیم دهانی مثل شتر دارند و از گوشت بدنشان قیچی کرده و در دهانشان می گذاشتند. (بحار الانوار، ج6، ص239، روایت 59)

به هدایت گفتم: اینها مگر چه کرده اند که گوشت بدنشان را می بُرند و در دهانشان می گذارند؟

هدایت: اینها اشخاصی عیب جو و هرزه زبان بودند، دنبال عیبهای مردم می گشتند تا آبروی آنها را برزیند و غیبت دیگران را می کردند. رو در رو تعریف و تمجیدشان می کردند ولی در پشت سرشان از آنها به بدی یاد می کردند.

اینها بدترین بندگان خدا بودند، چرا که دو چهره و دو زبان بودند.

گفتم: آیا اینها در حقیقت منافق بودند؟

هدایت: اینها شعبه ای از نفاق داشتند و اینها معروف به آدمهای دو رو بودند.

گفتم: قرآن مجید اینها را در دنیا به شدت مورد مذمّت قرار داده و می فرمود: «وای به حال عیب جویان هرزه زبان.» (سوره همزه / آیه ی 2: «ویل لکل همزة لمزة».)

هدایت: اینها آنقدر پست بودند که پیامبر در موردشان فرموده بود: دو رویان در روز قیامت در حالی که زبانشان از پشت گردنشان بیرون آمده می آیند و از آخر پاهایشان آتش شعله ور می شود و تمام بدنشان را در بر می گیرند بعد ندا می شود اینها دو رویانند. (کتاب ثواب الاعمال، ص269)

امام باقر علیه السلام در مورد اینها فرموده بودند: چه بد بنده ای است آن بنده ای که دو رو و دو زبان باشد، در حضورش او را تعریف کند و در پشت رو او را بخورد (غیبتش کند) اگر به دیگری نعمتی رسد حسادتش نماید و اگر نعمتی سلب شود او را خوار کند. (ثواب الاعمال، ص269) 

رشوه خواران و رشوه دهندگان و واسطه گران

در ادامه راه سفر، عده ای را دیدم که آتش می خورند( سوره ی مائده آیه ی 62: « و تری کثیرا منهم یسارعون فی الاثم و العدوان و اکلهم السحت لبئس ما کانوا یعملون».) و از دهان تا نشیمن گاهشان می سوخت و از شدت سوزش آن، فریاد می زدند و این خوردن هر بار تکرار می شد.

هدایت گفت: می دانی اینها در دنیا چه کار می کردند؟

گفتم: نه.

هدایت: اینها کسانی بودند که در دنیا رشوه می گرفتند؛ یعنی: مشکل کسی که به دست اینان حل می شد، رفع می کردند و پول بابت آن می گرفتند و گاه توجیه می کردند، اسمش را هدیه می گذاشتند. (جامع الاخبار، ص156)

گفتم: راستش ما در دنیا شنیده بودیم رشوه گیرنده، رشوه دهنده، و واسطه بین این دو یعنی کسی که می داند کسی مشکل دارد و به او می گوید: من کسی را می شناسم که کار تو را حل کند اما کمی خرج دارد همه ملعونند. (جامع الاخبار، ص156. و قال علیه السلام: « الراشی و المرتشی و الماشی بینهما ملعونون» )

و در روایت پیامبر (ص) فرمود: «الراشی و المرتشی کلاهما فی النار» یعنی: « گیرنده و دهنده رشوه هر دو در آتشند.»

و در روایتی دیگر فرمودند: «مبادا رشوه بگیرید که رشوه خود کفر است و کسی که رشوه بگیرد بوی بهشت به مشامش نرسد.» (جامع الاخبار، ص156، و قال علیه السلام: « ایاکم و الرشوة فانها محض کفر و لا یشم صاحب الرشوة ریح الجنة» )

حال سوال من این است آیا در بین اینها، رشوه دهندگان نیز هستند؟

هدایت: بله، همانطور که گفتی رسول خدا (ص) همه را در یک مرتبه قرار داد و رشوه دهنده نیز در اینجا معذب است.

 

جایگاه کفار و منافقان

سر انجام هدایت مرا به منزلی از منازل جهنم برد که از همه منازل، پست تر و آتش در آن بر افروخته تر و ناله ها و فریادهای گوش خراش اهل آن بیشتر بود و تابوتهای آهنی که در وسط جهنم آویزان بودند هر یک شخصی را در خود جای داده بودند.

ملائکه غضب الهی با شلاقهای آتشین در بالا سر آنها حضور داشتند، هر لحظه بر سر و اندام آنها می نواختند که اگر یک ضربه از آن شلاقها به آبهای دریا در دنیا زده شود از شدت حرارت همه می جوشند. گفتم: اینجا کجای جهنم است؟هدایت: پست ترین درجه جهنم است. گفتم: یعنی درک افسل؟هدایت: بله پست ترین درجه جهنم همین جا است، اینجا جایی است که خداوند در دنیا به کفار و منافقین وعده داده بود یعنی اسفل السافلین در جهنم. (سوره نساء آیه ی 145: « ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار و لن تجد لهم نصیرا». ) هدایت: نمی دانم از عذاب کافر خبر داری یا نه؟گفتم: کم و بیش در مورد عذاب آنها در دنیا چیزهایی شنیده بودم و می دانستم کفار در جهنم، الی الابد ماندگارند و سخت ترین عذابها را خواهند دید. هدایت: درست گفتی؛ کفار و منافقان در بدترین جایگاه جهنم قرار دارند.

(سفر به عالم برزخ، بخش سفر برزخیان به جهنم)

بخشی از حالات جهنم و عذابهای جهنمیان (قسمت پنجم)

احوال کسانی که به نحوی به حاکم جور کمک کردند

سپس با هدایت به دیدار کسانی رفتیم که به ظالمان و ستمگران کمک کرده بودند.

هدایت گفت: رفیق به نظر من از آن ظالم که آنجا بر سر و صورتش می زند علت عذابش رابپرسی.

گفتم: باشد و من به سوی آن ظالم حرکت کردم و از فاصله ی نه چندان دور پرسیدم:

ای ملعون تو چه کردی که با این ظالم هم منزل شدی؟

گفت: از من مپرس که شرم سارم.

گفتم: مگر چه کردی؟

گفت: من مسلمان بودم، نماز می خواندم، روزه می گرفتم. اما چون به مال دنیا حریص بودم، از زبانم و قلمم به نفع جور کمک گرفتم.

گفتم: خیال کردی آن ظالمها مسلمان نبودند؟ چرا، آنها هم مسلمان بودند.

پس تو دست کمی از ظالمین نداری، آیا در دنیا شنیده بودی که هر کس به ظالم کمک کند خود او هم ظالم است، اگر چه قلمی را برای ظالم آماده کند و یا مرکبی را جهت استفاده ظالم بدهد. (عیون اخبار الرضا، ج2، ص235)

ظالم: بله من می دانستم که نباید به ظالم کمک کنم اما

گفتم: اما چی؟

ظالم: امان از حرص و ولع مال دنیا، به حق، دوستی دنیا راس همه گناهان است ((حب الدنیا راس کل خطیئة)) چقدر تلاش کردم دنیا زده نباشم ولی بالاخره، دنیا گریبانم را گرفت و مرا در باتلاق آتشی که ملاحظه می فرمایید فرو برد.

گفتم: بله، چقدر در دنیا بزرگان ما فرمودند و از قول خداوند هم لابد شنیدی که خداوند تبارک و تعالی خطاب به حضرت عیسی، فرموده بود: ای عیسی عقلت را به کار بینداز و فکر کن و با دقت ببین در اقصی نقاط روی زمین، حال ظالمین چگونه است ((امالی شیخ صدوق، ص521)) آیا تو احوال فرعون و نمرود و سایر ظالمین را شنیده بودی و نگفتی آنها با آن همه قدرت و مکنت در روی زمین فساد کردند و به دست خدا هلاک شدند و دنیا و مال و منال آنان نتوانست به دادشان برسد؟

آری خداوند تبارک و تعالی به عیسی علیه السلام فرمود: ای عیسی هر وصیتی که به تو می کنم برای نصیحت است و حرف من حق است و من حق آشکارم و به حق می گویم. اگر بعد از اینکه تو را از عواقب معصیت خبردار کردم مرا معصیت کنی کسی به تو یاری نتواند کند و دستگیری غیر از من تو را نخواهد بود. ((امالی شیخ صدوق، ص 521))

ولی من فکر می کنم تو محبتی از ظالم به دل داشتی که در نهایت به آنها کمک کردی؟

ظالم: نه، من محبتی نسبت به انها نداشتم، ولی فکر نمی کردم دنیا برای من خطری داشته باشد.

گفتم: هلاکت، از آن کسی است که دنیا را به حال خود، بی خطر بداند و بگوید من می توانم از عهده دنیا برآیم. ((نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج6، ص233)) گفتم: شما بیچاره ها خیال می کردید، این حرفها نسیه است و با وسوسه های شیطان خود را در غفلت نگه داشته بودید و حال آنکه بزرگان دین، چقدر به ماها سفارش کردند، حتی تا جایی که می فرمودند: هر کس به بقای حاکم جور دعا کند، مثل کسی است که دوست داشته باشد که خداوند را معصیت کند. ((ارشاد القلوب، ص76)) از این مهمتر اگر کسی در راه خانه خدا هم چیزی در اختیار ظالم بگذارد و تنها بقای آنها را به خاطر پرداخت حق الزحمه یا کرایه بخواهد از ظالمان محسوب می شود. مگر در دنیا نشنیدی امام کاظم علیه السلام به صفوان شتربان گفت: ای ابا صفوان همه کارهای تو خوب است و زیبا جز یک کار. صفوان گفت: چه کاری؟حضرت فرمود: کرایه دادن شتران به این ظالم، یعنی هارون الرشید. صفوان گفت: من شترها را در اختیار آنها به جهت باطل و لهو و لعب قرار ندادم من شترها را برای راه مکه جهت حمل حجاج دادم و این راه را نیز خودم نمی روم بلکه نوکرانم را گماشتم. حضرت فرمود: آیا کرایه ها به عهده آنها نیست؟صفوان گفت: آری به عهده آنهاست. حضرت فرمود: آیا دوست داری که آنها زنده بمانند تا کرایه تو را بعد از برگشتن بدهند؟صفوان گفت: آری دوست دارم زنده بمانند. حضرت فرمود: هر کس بقای ظالم را بخواهد از ظالمان است و هر کس از آنها باشد به جهنم می رودپیامبر فرمود:« هر کس قدمی با ظالم بردارد تا او را یاری دهد به تحقیق از دین اسلام خارج شده ((مجموعه ورام، ج2، ص233 : قال رسول الله ص: «من مشی مع ظالم لیعینه فقد خرج من الاسلام...» )) (یعنی دیگر مسلمان نیست) ».حال این تو و این هم عذابی که کم شدنی نیست. ظالم خطاب به سردمدارانشان گفت: خدا عذابتان را زیاد کند، اگر شماها، ما را گمراه نمی کردید ما حالمان چنین نبود. (( سوره ی اعراف آیه ی 38 : « قال ادخلوا فی امم قد خلت من قبلکم من الجن و الانس فی النار کلما دخلت امه لعنت اختها حتی اذا ادارکوا فیها جمیعا قالت اخراهم لاولادهم دبنا هولاء اضلونا فآتهم عذابا ضعفا من النار قال لکل ضعف و لکن لا تعلمون» )) اما دیگر دیر شده و نمی توانیم گذشته را جبران کنیم ای کاش، آنهایی که در دنیا به سر می برند می فهمیدند که اینجا چه خبر است و مواظب خود می بودند. آنها هم مثل ما خود را به خواب غفلت می زنند و وقتی می فهمند، که دیگر دیر شده و قابل برگشت نیست. اگر صدای مرا به گوش مردم دنیا می رساندند، با تمام توان فریاد می زدم ای مردم از آتش جهنم بترسید ((سوره ی تحریم آیه ی 6 : « قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة علیها ملائکة غلاظ شداد لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یومرون.» )) ای انسانها خیال نکنید برای همیشه در دنیا ماندگارید بلکه تا دنیا را مزه کنید عمرتان تمام شده و بیچارگی گریبان شما را می گیرد. گفتم: حال نمی خواهد درس اخلاق بگویی، اگر کسی عقل داشت و فرمایش اولیای الهی را شنید و به داد خود رسید، که رسید و الا همین جهنم هر روز می گوید: « هل من مزید» ((سوره ی ق آیه ی 30 : « یوم نقول لجهنم هل امتلات و تقول هل من مزید».))ظالم: تا انسان طعم زجر و شکنجه و عذاب را نچشد، وقتی به او بگویند مثلا صورتم از آتش می سوزد درک نمی کند اما وقتی فقط یک بند انگشت بسوزد می فهمد سوزش یعنی چه. گفتم: بله، اگر وجدانتان روزی شما را مواخذه می کرد در جوابش می گفتید: حالا در فرصتهای بعدی توبه می کنیم، غافل از اینکه مرگ خبر نمی کند. ظالم: من هم همین جوری خودم را فریب دادم، امروز و فردا کردم و همینطور تا سی سال گذشت تا به خود بیایم، اجلم رسید و ناگهان دیدم جهان در چشمم سیاه شده و صورت وحشتناک ملک الموت را مشاهده کردم، تا بخواهم از او اجازه بگیرم و گذشته ام را جبران کنم جانم را ستاند که خدا نیاورد آن ساعت را که هنوز هم بدنم می لرزد. بعد از آن هم به اینجا آمده ام که از همه جا و همه چیز بدتر است. گفتم: خدا و رسولش و ائمه معصومین علیه السلام راست می فرمودند و ما هم به راستی آنها را پذیرفتیم و با جان و دل، فرامینشان را اجرا کردیم، چون به روز جزا اعتقاد داشتیم و می دانستیم هر کس هر عملی مرتکب شود جزای آن را می بیند.

من با آن همه نصیحت و مکالمه با «ظالم» دیگر خسته شده بودم و از چهره ام کاملا نمایان بود و جناب هدایت نیز به خستگی من پی برد و خطاب به من گفت: رفیق، می بینم خیلی خسته شدی، حال برویم هنوز سفر ادامه دارد. بخشی از حالات جهنم و عذابهای جهنمیان (قسمت سوم)

ربا خواران معذّب

من و جناب هدایت در ادامه دیدار از منازل جهنمیان به منزلی رسیدیم که آنجا عده ای با شکم های بزرگ که از بزرگی شکم، قادر به حرکت نبودند و میخ کوب در زمین بودند مواجه شدیم.

خیلی عجیب بود چرا که از یک طرف زمین گیر شده بودند و از طرفی صبح و شب بر اینها آتش می بارید. ((بحار الانوار، ج6، ص239، ح59، باب 8))

گفتم: اینها مگر چه کرده اند و چرا اینها عذاب را از ناحیه شکم بیشتر می بینند؟

هدایت: اینها می دانی در دنیا به چه معروف بودند؟

گفتم: نمی دانم ولی می توانم حدس بزنم، به احتمال قوی اینها یا حرام خوار و یا رباخوارند.

هدایت: اینها رباخوارند، اینها کسانی بودند که در دنیا پول به مردم می دادند و نزول می گرفتند با اینکه خداوند در قرآن مجید اینها را از ربا منع کرده بود باز هم به این عمل پست مرتکب می شدند.

((سوره ی آل عمران آیه ی 130 : «یا ایها الذین آمنو لا تاکلو الربا اضعافا مضاعفة و اتقوا الله لعلکم تفلحون». ))

گفتم: واویلا، پناه بر خدا اینها رباخوارند، گناه یک درهم ربا از هفتاد زنا بیشتر است. ((خصال، ص583 : قال رسول الله(ص) فی وصیته له: «... یا علی درهم ربا اعظم من سبعین زنیة». ))

پس بگو که چرا هر صبح و شب مثل آل فرعون عذاب می بینند؟ (بحار الانوار، ج18، ص324، روایت34، باب3؛ «... لا یقومون الا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس و اذا هم سبیل آل فرعون یعرضون علی الانار غدوا و عشیا یقولون ربنا متی تقوم الساعه». ))

هدایت: آری اینها دانسته ربا می خوردند و برای اینکه توجیح کنند می گفتند: تجارت هم نوعی ربا است((سوره بقره آیه ی 275 : «قالوا انما البیع مثل الربوا و احل الله البیع و حرم الربو فمن جاءه موعظة من ربه فانتهای فله ما سلف و امره الی الله و من عاد فاولئک اصحاب النار هم فیها خالدون». )) چه مانعی دارد ما از راه تجارتِ پول در قبال پول، ارتزاق کنیم.

و خداوند نیز برای این نافرمانیشان، شکمشان را گنده و مملو از آتش کرد.

احوال زنا کاران

سپس هدایت مرا به یک صحرای لم یزرعی برد که در آن بیابان از کیلومترها بوی تعفن و کثافات، انسان را سخت اذیت می داد.

از بوی بد آن محیط، سر گیجه گرفتم و چنان شدم که خیال می کردم زمین بر سرم می چرخد و من از شدت سرگیجی به زمین افتادم.

وقتی هدایت حال مرا چنین دید خطاب به من گفت: برادر چه شده؟گفتم: از این بوی بد به خدا پناه می برم، اینجا کجاست؟

هدایت: تازه ما به منزل اصلی نرسیدیم و این بوی بد را که می شنوی، بوی قیح و تعفنی است که از فروج زناکاران با شدت و حرارت بسیار، بیرون می ریزد و جهنمیان از این بو بیشتر از آتش جهنم معذب می شوند. ((بحار، ج79، ص131، ح20، باب 86)) و این در حالی است که این قیح و تعفن را به شراب خواران می خورانند. ما هر چه نزدیکتر می شدیم بوی بد، زیادتر می شد و من به هدایت گفتم: جناب هدایت یک فکری به حال من کن و مرا از این گرفتاری نجات بده. هدایت: ببین من در خدمت تو هستم فقط کمی صبر کن تا برایت عطر مخصوص، که بعد از زدن آن، بوی بد را احساس نکنی و اذیت نشوی، بدهم. گفتم: از مرحمت تو سپاسگذارم. بعد از طی مقداری از آن بیابان، جناب هدایت به من عطری داد و گفت: این عطر، عطر محمدی است و با وجود این عطر، هیچ بوی بدی تو را اذیت نکند. بعد من از هدایت عطر را گرفتم و به سر و بدنم پاشیدم و من دیگر بوی بد آن منزل را احساس نمی کردم. تا اینکه به منزل زناکاران رسیدیم و دیدیم که در آنجا از فروج زناکاران، آبی خارج می شد که به آن، قیح می گفتند؛ و آن بوی بد که اهل جهنم از بوی آن معذب بودند دایم با سوز و حرارت تمام از فروج زناکاران بیرون می آمد و آنها را عذاب می داد. بعد از دیدن حال زناکاران از یکی از آنان پرسیدم: در چه حالی هستی؟زانی: از حال ما هیچ مپرس.

گفتم: چرا؟زانی: گفت یک لحظه لذت دنیا، این همه عذاب گفتم: مگر نمی دانستی، زنا حرام است؟زانی: می دانستم، امان از دست هوای نفس. گفتم: هیچ فکر نمی کردی روزی عواقب و تبعات لذتهای زودگذر دنیا را ببینی؟زانی: نه، فکر نمی کردم اینطور بشود. گفتم: چطور شد به این راه کشیده شدی؟زانی: راستش من همین که خودم را شناختم ابتدا با چشم چرانی نامحرمان را دنیال می کردم و به مرور زمان، من نسبت به نگاه به نامحرمان معتاد بودم و حتی در کوچه و خیابانها که می گذشتم، کارم چشم چرانی بود.

گفتم: مگر در دنیا از بزرگان دین نشنیده بودی که: هر کس چشمش را از نگاه حرام پر کند، خدا چشمانش را در روز قیامت پر از آتش می کند، مگر اینکه توبه کند؟ ((بحار الانوار، ج76، ص328، روایت1، باب 67؛ قال رسول الله(ص) : «من ملا عینه من حرام ملا الله عینه یوم القیامه من النار الا ان یتوب» .))

گفتم: مگر در قرآن مجید نخوانده بودی که فرموده بود:

« قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان الله خبیر بما یصنعون و قل للمومنات یغضضن من ابصارهنّ...» (مومنون / 5) ای پیامبر بگو به مومنین که چشمانشان را از نا محرم و فروجشان را از گناه، نگه دارند که چشم پوشی از نگاه برای آنها بهتر است و خدا به کاری که می کنند آگاه است.

آیا خدا نفرمود: به زنا نزدیک نشوید که زنا فحشا است و بد راهی است؟ (( سوره ی اسراء آیه ی 152 : «لا تقربوا الزنا انه کان فاحشة و ساء سبیلا».))

مگر در دنیا پیامبر اکرم نفرمود: هر مرد نامحرمی با زن نامحرم و یا هر زن نامحرمی با مرد نامحرم دست بدهد او را روز قیامت دست بسته می آورند و آنگاه به او دستور می دهند برود داخل جهنم. (( بحار النوار، ج7، ص213، ح116، باب8، قال النبیّ : «و من صافح امراة حراما جاء یوم القیامة مغلولا ثم یومر به الی النار». ))

مگر نمی دانستی، مصافحه با نامحرم حرام است چه برسد به زنا؟

زانی: چرا شنیده بودم، اما خدا لعنت کند زنان بدی را که با بی حجابی و با آرایشی که می کردند ما را به خود جلب می کردند.

گفتم: البته زنهای بی حجاب، جایگاهشان در اینجا از شما کمتر نیست، شما نباید دنباله رو آنها باشید.

هیچ می دانستی اگر شخصی چشمش به نامحرم بیفتد و نگاه نکند ثواب او چقدر است؟

گفت: نه نمی دانستم.

گفتم: هر کس که چشمش به نامحرم بیفتد و نگاه نکند مثلا، آسمان نگاه کند، یا نگاهش را به زمین بیندازد، یا چشمش را ببندد تا نا محرم را نبیند، خدا برای او یک حوری در بهشت عطا می کند. ((بحار الانوار، ج104، ص37، روایت28، باب23؛ و عن الصادق علیه السلام: « قال من نظر الی امراة فرفع بصره الی السماء او غمض بصره لم یرتد الیه بصره حتی یزوجه الله من الحور العین.» ))

زانی: ای کاش به دنبال شهوت نمی رفتیم، و می فهمیدیم که بعد از این لذت زودگذر چند لحظه ای، تا ابد، سوختن هست.

گفتم: چرا از گناهانت توبه نکردی؟

زانی: مگر می شد توبه کنم؟

گفتم: بله خداوند می فرماید که: تواب و رحیم است و حتی توبه کنندگان را دوست می دارد. و از این بالاتر، گناهانش را به حسنات تبدیل می کند. ((یبدل الله سیئاتهم حسنات و کان الله غفورا رحیما.))

البته به شرطی که اصرار بر گناه نکند.

زانی: راستش من می خواستم توبه کنم اما امروز و فردا کردم و در حال گناه بودم، اجلم رسید و من به این عالم منتقل شدم و مرا در آتش جهنم میبنی. بدبختیهای من رو سیاه، از وقتی که مرا به این عالم منتقل کردند، شروع شد.

گفتم: مگر نشنیده بودی حضرت امیر علیه السلام می فرمود:

بر حذر باش و بترس، از اینکه خداوند تو را در حال معصیتش ببیند و در اطاعت خودش نبیند پس اگر در حال گناه تو را ببیند، از زیان دیدگان خواهی بود.

اگر قدرت داشتی، توانت را در اطاعت خدا صرف کن و اگر ناتوان شدی، در گناه، ناتوان باش. ((شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج19، باب389، ص324.))

آری اگر آن وقتی که زن نامحرم به تو روی آورد، تو از خدا حیا می کردی و زنا نمی کردی، خدا آتش جهنم را بر تو حرام می کرد و تو را از ترس و هراس بزرگ روز قیامت امان می داد. ((بحار الانوار، ج7، ص303، ح60، باب15.))

من بعد از دیدن احوال زناکاران به یاد فرمایش پیامبر اکرم (ص) افتادم که حضرت با آن عظمت به خدا عرض کرد: «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا» ((خدایا مرا به اندازه یک چشم به هم زدن به حال خودم وامگذار.))

خدایا شکر، که ما را در حال معصیت قبض روح نکرده، توفیق توبه به ما ارزانی داشتی.

خدایا در همه حال تو را سپاس.

بعد من و هدایت برای سفر به منزل دیگری از منازل جهنم راه افتادیم.

بخشی از حالات جهنم و عذابهای جهنمیان (قسمت دوم)

دیدار از احوال ظالمین

هدایت: الآن به منزلی خواهیم رسید که در آنجا گروه گروه از ظالمین در طبقات عذاب متفاوت قرار دارند و در عذاب قهر خدا به سر می برند، از این به بعد دیگر می خواهم تو از خود آنها علت عذابشان را بپرسی و پندگیری و خدا را همیشه حاضر و ناظر بدانی.

گفتم: چشم، اما اگر زحمتی نیست در مواردی که یاد آوری نکته ای که فراموش کردم لازم باشد تذکر بفرمایید تا این سفر تکمیل گردد.

هدایت: در این منزل با کسانی دیدار و گفت و گو خواهی داشت که به ظالمین معروف هستند.

ظالمین در اینجا در طبقات مختلف از آتش قرار دارند؛ چون ظلمی که مرتکب شدند با هم متفاوت است. در بعضی از این طبقات، مباشرین ظلم در عذابند، و گروهی دیگر به خاطر کمک به ظالمین عذاب می شوند.

و گروهی به خاطر اینکه ظالمین را دوست داشتند در عذابند.

آری اینها علاوه بر ظلمی است که بر خودشان کردند...

من یک لحظه فرمایش هدایت را قطع کردم و با تعجب گفتم:

اینها به خودشان هم ظلم کردند؟

هدایت فرمود: آری اینها به خودشان نیز ظلم کردند؛ چرا که ظلم بر دیگران حرام است، و اینها آن را مرتکب شدند و با این ارتکاب آتش غضب الهی را خریدند.

آیا کسی که خود را دانسته به آتش می اندازد به خود ظلم نمی کند؟

در حالی که جایگاه اصلی انسان بهشت است نه جهنم و سپس اینها به هم نوع خود که ارزششان از کعبه بالاتر بود ظلم کردند.

اینها با رواج فساد در جوامع بشری، همدستان ابلیس لعین شدند،انسانیت را منزوی کردند و بالاخره انسان را در رسیدن به محبوب خویش باز داشتند.

گفتم: سرورم، آقای من! با این سخن شیرین و دلپذیرت و دیدن عذاب ظالمین که انتقام هر ذره از آه های مظلومین می باشد، آرامش خاطرم زیاد شد، اجازه بفرمایید درباره ی ظالمین و رابطه اعمالشان در دنیا بپرسم.

هدایت: محظوری نیست، ظالمین «لعنهم الله» موظفند به تو پاسخ دهند. برویم که راه باز است و عبرت زیاد.

از یک وادی گذشتیم، کم کم به کویری سوزناک رسیدیم. دیگر قدمها قادر نبودند به حرکت ادامه دهند، عرق از سر و صورت و تمام بدنم سرازیر شده، تشنگی بر تمام وجودم غلبه کرده بود، دیگر حال حرف زدن نداشتم ویک دفعه به زمین افتادم و دستم سوخت، سریع بپا خواستم، فریاد برآوردم آی هدایت اینجا کجاست، من تا به حال این قدر رنج ندیده بودم؟

هدایت گفت: اینجا وادی نزدیک منزل ظالمین است و حرارت آتش به قدری زیاد است که اطراف آن نیز متاثر شده است.

گفتم: قربانت گردم من نخواستم، من نمی خواهم احوال ظالمین را ببینم، «گر خانه کس است یک حرف بس است».

گفت: عجب! خیلی بی طاقت شدی، اگر تو جای آنها بودی چه می کردی؟

گفتم: خدا را سپاس گزارم که مرا نجاتم داد و من جای آنها نیستم.

عزیزم! من حتی به آتش چوب کبریت دنیا، دوام نداشتم و ندارم، چه رسد به این آتش که از غضب و قهر خدا نشات گرفته.

هدایت: خواستم بفهمی که آنها چه می کشند.

به راه ادامه دادیم تا رسیدیم به یک دروازه که در سر آن نوشته شده بود، «منزلگاه همیشگی ظالمین».

آری ما به آن منزل رسیدیم ، اما دود سیاه، که آتش در لابلای آن مخفی شده بود آن منطقه را پوشانده بود و صدای ناله ها و شیون معذبین بر فلک می رسید (سوره کهف آیه ی 29 : «انا اعتدن للظالمین نارا احاط بهم سرداقها و ان یستغیثو یغائو بماء کالمهل یشوی الوجوه بئس الشراب و سائت مرتفقا».)

خدایا چقدر این آتش هولناک و سهمگین است پروردگارا تو را شکر می کنم که دستم را گرفتی و مرا از این مهلکه نجات دادی.

خداوندا بر رسول گرامیت و آل او درود فرست که با زحمات شبانه روزی آنها در سالیان دراز، ما هدایت یافتیم و این نجات، ثمره مشقتهایی است که آنها متحمل شدند.

در این فکر بودم و با خدای خود خلوت کرده بودم که صدایی مهیب و خشن افکار مرا به هم زد و من از هراس آن صدا از جا پریدم و گفتم:

چه شده، چه خبره؟

هدایت : یکی از ظالمین تو را صدا می زند.

(رو کردم به طرف ظالم) گفتم: چیه، چه کار داری؟

ظالم گفت: از خدایت بخواه، یک روز از عذاب ما کم کند. (سوره ی غافر آیه ی 49 : «و قال الذین فی النار لخزنة جهنم ادعو ربکم یخفف عنا یوما من العذاب». )

گفتم: اولا این درخواست تو از حیطه قدرت من خارج است و تو باید از ماموران خدا مسئلت کنی و دوم اینکه اینجا درخواست شدیدتر کردن عذاب اجابت می شود، نه کاستن عذاب. (سوره تبا آیه 78 : «فذوقوا فلن نزیدکم الا عذابا» )

ظالم: از آنها خواستیم ولی عذاب را بیشتر کردند.

گفتم: بله، من هم گفتم که اینجا برای زیادی عذاب راهی است ولی برای کم شدن آن هرگز.

آری ظالم، خدا را شکر که عذاب الیم را دچارتان کرد، یادت می آید آن زمان که پیامبران الهی، اوصیای آنها و اولیای خدا فریاد می زدند. «قوا انفسکم و اهلیکم نارا» ((سوره ی تحریم آیه ی 6 : « یا ایها الذین آمنو قو انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة...» یعنی : ای کسانی که ایمان آوردید خود و اهلتان را از آتش جهنم نگه دارید، آتشی که مردم و بتها آن آتش هستند. ))

یادت می آید مظلوم از تو استمداد می کرد از شکنجه هایی که می دادی یک ذره کم کنی و تو از کینه ای که از ایمان و تقوای او به دل داشتی او را بیشتر شکنجه می دادی؟

آیا به یاد داری به زیر دستانت به قهقهه و تمسخر دستور می دادی هیچ به مومنین رحم نکنند و تا توانستند آنها را شکنجه روحی و جسمی دهند؟

آری خداوند هرگز وعده اش تخلف نمی یاید. (( سوره ی حج آیه ی 47 : «یستجلونک بالعذاب و لن یخلف الله وعده و ان یوما عند ربک کالف سنة مما تعدون». ))

خدایا عذابت را بر اینها چند برابر کن و بر آنها لعنت کن. ((سوره ی احزاب آیه ی 68 : «ربنا آتهم ضعفین من العذاب و العنهم لعنا کبیرا» ))

گفتم: ای دروغگو شما در دنیا هم کذاب بودید و در اینجا نیز دروغ می گویید. ملعون خدا می داند که شما دروغ می گویید. لذا قبلا هم که این درخواست را کرده بودید، خداوند قبول نفرمود.

هدایت گفت: خوب عقده دلت را خالی کردی، عجب حرفهایی زدی، آفرین بر تو که به جا و راست گفتی.

بعد من رو کردم به ظالم و گفتم: از حال خودت به ما بگو در دنیا چه کردی که به این عذاب الهی گرفتار شدی؟

ظالم از اعمالش در دنیا می گوید:

راستش من بسیار گنهکارم، غاصب، ظالم، فاسد، تکبر، غرور، خودپسندی و خود خواهی، تضییع حق دیگران، آبروریزی، حق را ناحق کردن، ناحق را حق کردن و هر چه که از گناه تصور کنی من به آن متصف هستم.

گفتم: اگر چنین نبودی که جای تو اینجا نبود. اینک داستانت را تعریف کن.

ظالم: من حق را از صاحبان حق به زور و حیله تصاحب نمودم، حکومت را که فقط از آن خداست و خدا آن را به اولیای خود تفویض کرده بود تا بندگان خدا را به راه درست هدایت کنند تا نماز را اقامه کنند و بندگی خداوند را به نحو شایسته بجا آورند از دستشان گرفتم.

ما برای اینکه چند صباحی با زرق و برق مادیات دنیوی خوش باشیم، امر به معروف و نهی از منکر را به مرور زمان از میان مردم برداشتیم و فساد را رواج دادیم. آنچه حلال خدا بود، حرام نمودیم و آنچه حرام بود، حلال جلوه دادیم. ((سوره ی بقره آیه 75 : «و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون».)) و مردم را با فرهنگ ابتذال، همسو کردیم و باطل را چنان جلوه دادیم که فکر کنند هر چه ما می گوییم احکام خداست و برای ادعای خود روایاتی را به نفع خود به دروغ جعل کردیم، و به مرور زمان بر گُرده شان، نشستیم و این مردم را در مقابل اولیای خداوند که افرادی راستگو و درستکار بودند و دلسوز، قرار دادیم و تا اینکه تبلیغات سوء ما در مردم تاثیر گذاشت، با اینکه مردم به درستکاری آنها اعتقاد داشتند اما برای قتل و نابودی آنها مسابقه می دادند. گفتم: چطور این کارها را می کردید؟ظالم: ببین مردم چند دسته اند. گروهی عوام اند و گروه دیگری خواص و گروه سوم کسانی هستند که نه از این طرفی و نه آن طرفی هستند. ما ابتدا گروه خواص را، البته آنهایی که شناختشان نسبت به دین عمیق نبود ولی در جامعه جا زده بودند، خریدیم و با وعده و وعید با خود همراه نمودیم و به بعضی پست و مقام دادیم. از این خواص، عده ای که بسیار خوب بودند و ایمانشان در دلشان روسخ کرده بود و واقعا خداوند را در همه حال مدنظر داشتند و اینها رهبران واقعی و جانشینان به حق رسول الله بودند تا توانستیم آنها را منزوی کرده و با حیله و مکرهای فراوان حضور فیزیکی آنها را از بین مردم برداشتیم. گفتم: چه کار کردی که آنها دیگر در بین مردم نباشند؟ظالم: اگر راهی بود که از حضور آنها به نفع حکومت غاصبانه استفاده شود از آن راه می رفتیم چنان که هارون الرشید فکر می کرد اگر علی بن موسی الرضا علیه السلام را ولیعهد خود کند مردم به خاطر خوبی آنها فکر می کنند او هم خوب است و او هر چه خواست می تواند عملی کند و بعد هر وقت می دید اینها هر لحظه حضور داشته باشند به همان میزان پایه های حکومتشان را متزلزل می کنند مثلا یادم می آید که علی بن موسی الرضا علیه السلام یکبار خواست نماز عید بخواند و کار دیگری نداشت اما آن نماز چون به شیوه واقعی می خواست برگزار شود او مانع شد و نگذاشت بخواند. و اگر می دیدیم اوضاع و احوال در بین مردم به خاطر سکوت مردم و ترک امر به معروف و نهای از منکر مساعد است. آنها را از بین می بردیم. و این کار به چند صورت انجام می گرفت: اول اینکه سالها آنها را در حبس نگه می داشتیم وقتی می دیدیم در بین مردم دیگر به آن صورت مطرح نیستند سر به نیستشان می کردیم. و برای اینکه قتل ما موجب قیام مردم نشود آنها را به صورت مرموزی می کشتیم و بعد شایع می کردیم مریض شدند و به اجل طبیعی مردند. دوم اینکه از ان عده ای از خواص که مردم را به قیام بر علیه ما دعوت می کردند و حاضر نبودند با ما سر سازش فرود بیاورند و از طرفی چون عده ای را داشتند که تا آخرین قطره خون از ایشان و کیان و ارزشهای اسلامی دفاع کنند آنها را به عنوان خارجیان، ((سوره اعراف آیه ی 162 : «فبدل الذین ظلموا منهم قولا غیر الذی قیل لهم».)) یعنی کسانی که بر علیه حکومت اسلامی قیام کردند به مردم معرفی می کردیم. و سپس با تشکیل جبهه جنگ، مردم را برای نابودی آنها روانه می کردیم. و برای اینکه مردم ما را باور کنند از آن عده خواصی که با پول و جاه و مقام آنها را خریده بودیم، مثل «شریح قاضی» و دیگران استفاده می کردیم تا به وسیله فتوایی مبنی بر اینکه قتل این عده واجب است اقدام کنند. (( چنان که در مورد امام حسین علیه السلام و زید بن علی این کار را کردند. )) آنگاه هزاران نفر را برای محو کامل خدا جویان، روانه کارزار می کردیم. آن ظالم در حالی که از ظلمهای خود می گفت من به یاد امام حسین علیه السلام اشک می ریختم چون با او چنین کردند و بر صغیر و کبیر رحم نکردند و اهل و عیال و فرزند رسول الله (ص) را به وضع خفت باری به اسارت بردند.

ظالم خطاب به من گفت: چرا اشک می ریزی؟گفتم: شما که سازنده این ماجراها هستید عمق جنایتهایی که کردید می دانید از من می پرسی چرا گریه می کنم؟مگر من سنگم که اشک نریزم در حالی که بر قتل پسر پیغمبر اسلام سنگ نیز اشک ریخت، زمین و زمان گریستند، جبرئیل امین گریست و ... مثل ابر بهاری، اشک از گونه های من سرازیر می شد.

بخشی از حالات جهنم و عذابهای جهنمیان (قسمت اول)

در این سفر خطرناک همراه شخص یک همسفر هم هست به نام هدایت

توضیح و معرفی هدایت از زبان خودش به علاوه نمایش گفت و شنود شخص و هدایت قبل از سفر (با حذف و اضافات) : من همان قرآن هستم که تلاوت می کردی، مگر در سوره بقره نخواندی که فرمود: «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین» (بقره / 2) « آن کتابی است که متقین را هدایت می کند.» هدایت گفت: من برای راهنمایی تو آمدم و می خواهم در رابطه با سوالاتی که فکر تو را به خود مشغول کرده پاسخ بگویم و پیشنهاد می کنم تا با من همراه شوی و به سفری برویم که در آن سفر به سوالاتت پاسخ داده می شود. من که سالها در فکر مسایل متعدد و پاسخ آن بودم بسیار خوشحال شدم و بدون درنگ، پیشنهادش را پذیرفتم

گر از منزل ویران به سوی خانه روم        دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم

زین سفر گر به سلامت به وطن باز رسم      نذر کردم که هم از راه به میخانه روم

تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر سلوک    به در صومعه با بربط و پیمانه روم

آشنایان ره عشق گرم خون بخورند             ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم

بعد از این دست من و زلف چو زنجیر نگار    چند و چند از پی کام دل دیوانه روم

گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز            سجده ی شکر کنم و از پی شکرانه روم

(از غزلیات حافظ با تخفیف/ غزل360)

و از رفیقم خواستم زمان سفر را برایم مشخص کند او در جواب گفت: این مسافرت مثل مسافرتهای عادی نیست و به سرعت عمل تو بستگی دارد. گفتم: نمی فهمم، چرا به خودم بستگی دارد؟گفت: برای اینکه ابزار حرکت، نحوه حرکت و بالاخره اسباب سفر به همراه تو است و من، راهنما (( سوره ی یس آیه ی 17 : « و ما علینا الا بلاغ المبین» )) خواهم بود و هر چه زودتر دست به کار شوی و وسایل سفرت را آماده کنی شما را به این سفر خواهم برد. گفتم: عذر میخواهم، چه وسایلی باید بردارم؟گفت: معمولا یک مسافر برای یک سفر چند روزه چه چیزهایی به همراه دارد؟گفتم: لباس، پول، و یه خورده خرت و پرت. گفت: البته سفرها با هم فرق می کنند، مثلا کسی که به کوه سفر می کند باید وسایل مربوط به آن را تهیه کند و یا کسی که به قطب سفر می کند باید وسایل مخصوص به قطب را حمل کند. گفتم: خوب حالا ما ان شاء الله کجا می خواهیم سفر کنیم؟گفت: می خواهم تو را به سفر جهنم و دیدن حالات دوزخ و عذاب جهنمیان ببرم. تو باید بعد از برگشت از مسافرت همیشه خاطره های سفر را یاد کنی و خود را مثل سفر کرده های ابدی بدانی تا اینکه هر وقت خداوند متعال لقای تو را خواست لبیک گفته و خداوند بزرگ را با کوله باری پر از اعمال نیکو و صالح ملاقات کنی، که بهترین زاد و توشه تقوا است (( سوره ی بقره آیه ی 197 : «فان خیر الزاد التقوی فاتقون یا اولی الاباب»....همسر و فرزندانم را مهیای صبر در فراغم نمودمکار دیگری که داشتم رسیدگی به حساب و کتابهایم بود و من در این مورد قرضهایم را دادم. هر کس را که می دیدم حلالیت می خواستم و به آنها می گفتم: اگر غیبت شما را کردم، اگر از من بدی دیدید، اگر از من رنجیده اید و بالاخره هر چه بدی دیدید به بزرگواری خودتون گذشت کنید. و آنها در پاسخ می گفتند: حلال خوشیتان باشد! خواهش می کنیم! این چه حرفیه! شما ما را حلال کنید! با عده ای که قهر بودم، به دیدن آنها رفتم و با دلجویی از آنها محبتشان را به دست آوردم و به حول و قوه ی الهی سفر به جهنم را با هدایت شروع کردمدر این مدت که خودم را با تمام وجود مهیای مسافرت می کردم، مثل کسی بودم که به او گفته باشند یک سفر دلپذیر و مفرحی خواهی داشت و این را باور داشته باشد، به همین خاطر هیچ غم و غصه ای برای من راه نمی یافت. سعی کردم اگر نمازی قضا شده به جا بیاورم و اگر روزه ی قضایی داشتم می گرفتم، بالاخره هر کاری که بتواند مرا در رسیدن به کمال انسانی یاری کند انجام دهم. زبانم را از آزار و اذیت مردم باز می داشتم و از حرفهایی که بیانش سودی به حال دنیا و آخرتم نداشت نمی زدم، کم حرف می زدم و زیاد فکر می کردم. چهل روز مراقبت و مواظبت واقعا برای من گنهکار که عمری طولانی معصیت کرده بودم سخت بود اما شاید شیرینی این مراقبتها و عبادات به من نیرو می داد ((اگر لذت ترک لذت بدانی / دگر لذت نفس لذت ندانی)) و من خوشحال از مرحمت الهی بودم و آن را توفیق الهی می دانستم. سرانجام این سفر خطرناک را با آقای هدایت شروع کردیم.

احوال زنانی که موهای سرشان را به نامحرمان نشان می دهند

ابتدا هدایت درجهنم مرا به جایی برد که آنجا زنانی را دیدم که از موی سرشان آویزان کرده بودند در حالی که مغز سرشان می جوشید. (بحار، ج8، ص309،ح75)

از هدایت پرسیدم:

دوست عزیز این زنان مگر چه کردند که اینطور از موهای سرشان آویزانند و مغز سرشان می جوشد؟

فرمود: این عده از زنان، کسانی هستند که از نشان دادن موی سر خود به نامحرمان ابایی نداشتند.

اینها با بیرون گذاشتن موی سر خود در حالی که خداوند تبارک و تعالی به خاطر حفظ ارزش زن و امنیت جامعه حجاب را واجب نمود، امر الهی را زیر پا گذاشتند چرا که خداوند متعال برای زنان مسلمان مشخص فرموده که چه کسانی به ایشان نامحرمند تا خودشان را از آنها بپوشانند و چه کسانی محرم هستند که پوشیدن لازم نیست.

عرض کردم: بعضی از زنان ندانسته این کارها را می کنند و ناخودآگاه موهای سرشان بیرون می آید و نامحرمان می بینند، آیا آنها نیز چنین خواهند شد؟

هدایت: هرگز، اما نباید بی اهمیت باشند. یعنی باید همیشه هشیار و متوجه باشند، که مبادا نامحرم ایشان را ببیند.

عرض کردم: عده ای از زنان از نامحرمان فامیل مثل پسر عمو و پسر دایی و ... که نامحرم هستند موهای خود را نمی پوشانند و پیش آنها سر برهنه حاضر می شوند آیا اینها نیز مثل این زنها در عذاب خواهند بود؟

هدایت: همانطور که قبلا گفتم، خداوند محرم های زن را شمرده و غیر از محارم، هر کس باشد، و حتی فامیل نزدیک باید خود را بپوشاند و فرمان خداوند تبارک و تعالی را در «سوره نور» شامل همه نامحرمان می شود و در همان سوره خداوند فرموده: «از همه بپوشانند مگر شوهرانشان و پدران و عموها و دایی ها و...»

البته باید گفت: اشخاصی که اینجا در عذابند بدون توبه از دنیا رفته و به این روز افتاده اند.

عرض کردم: با این فرمایش، اگر در دنیا از بانوانی که چه عمدا و چه سهوا موهای خود را بیرون گذاشتند، توبه کنند، خداوند از آنها گذشت می کند؟

هدایت: البته خداوند توبه پذیر است و توبه کننده گان را دوست دارد. (سوره بقره / 222 : «ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین» )

احوال زنان سخن چین و دروغگو

سپس رفتیم و به جایی از جهنم رسیدیم که در آنجا عده ای را دیدیدم که سر خوک داشتند و بدن الاغ، و هزاران هزار، از انواع عذابها بر آنها وارد می کردند تا خواستم بپرسم علت چیست؟

هدایت گفت: اینها زنان سخن چین و نمام و دروغگو بودند و سخن این و آن را به دیگری می بردند و دروغ می بستند (همان)

این زنها با نقل سخن دیگران، مابین مردم دشمنی ایجاد می کردند.

گفتم: سخن چین، تفرقه بین مردم ایجاد می کند و این از گناهان بزرگ و نابخشودنی است.

هدایت: بله.

چه بسیار در روایات معصومین علیه السلام آمده که: سخن چینی کار زشت و ناپسند است و ما را از آن منع می کردند.

مثلا در روایتی از پیامبر اکرم علیه السلام آمده که حضرت فرمود: «سخن چین به بهشت داخل نخواهد شد.» (کشف الغمه، ص41)

و یا در خبر دیگری حضرت به اصحاب فرمود: «آیا شما را به بدترینتان خبر ندهم؟

گفتند: بفرما یا رسول الله

حضرت فرمود: کسانی که سخن چینی می کنند و دوستی ها را به هم می زنند.» (کشف الغمه،



منبع :

یابقیه الله ادرکنی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد